ترجمه
وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمین جانشینى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آیا كسى را در زمین قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بریزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستایش تو، ترا تنزیه و تقدیس مىكنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزى مىدانم كه شما نمىدانید.
نکته ها
در آیهى قبل خواندیم كه خداوند، همهى مواهب زمین را براى انسان آفریده است. در این آیه و آیات بعد، مسألهى خلافت انسان در زمین مطرح مىشود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضیح و توجیه خداوند وسجدهى آنان در برابر نخستین انسان را بدنبال دارد.
فرشتگان، یا از طریق اخبار الهى ویا مشاهدهى انسانهاى قبل از حضرت آدم علیه السلام در عوالم دیگر یا در همین عالم ویا به خاطر پیشبینى صحیحى كه از انسان خاكى ومادّى وتزاحمهاى طبیعى آنها داشتند، خونریزى وفساد انسان راپیشبینى مىكردند.
گرچه همهى انسانها، استعداد خلیفه خدا شدن را دارند، امّا همه خلیفهى خدا نیستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازهاى سقوط مىكنند كه از حیوان هم پستتر مىشوند. چنانكه قرآن مىفرماید: «اولئك كالانعام بل هم اضل» [254]
قرارگاه این خلیفه، زمین است، ولى لیاقت او تا «قاب قوسین او ادنى» [255]مىباشد.
به دیگران اجازه دهید سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنند و گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمىزنند و فرشتگان مىدانستند كه براى هر آفریدهاى، هدفى عالى در كار است.
سؤال: چرا خداوند در آفرینش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
پاسخ: انسان، مخلوق ویژهاى است كه ساخت مادّى او به بهترین قوام بوده: «احسن تقویم» [256] و در او روح خدایى دمیده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبریك گفته است: «فتبارك اللّه» [257]
سؤال: خدایى كه دائماً حاضر، ناظر وقیّوم است چه نیازى به جانشین وخلیفه دارد؟
پاسخ: اوّلاً جانشینى انسان نه به خاطر نیاز و عجز خداوند است، بلكه این مقام به خاطر كرامت و فضیلت رتبهى انسانیّت است. ثانیاً نظام آفرینش بر اساس واسطههاست. یعنى با اینكه خداوند مستقیماً قادر بر انجام هر كارى است، ولى براى اجراى امور، واسطههایى را قرار داده كه نمونههایى را بیان مىكنیم:
* با اینكه مدبّر اصلى اوست: «اللّه الّذى... یدبّر» [258] لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فالمدبّرات أمراً» [259]
* با اینكه شفا بدست اوست؛ «فهو یشفین» [260] امّا در عسل شفا قرار داده است. «فیه شفاء» [261]
* با اینكه علم غیب مخصوص اوست؛ «انّما الغیب للّه» [262] لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مىكند. «الاّ مَن ارتضى من رسول» [263]
پس انسان مىتواند جانشین خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه» [264] و بیعت با او نیز به منزلهى بیعت با خداوند باشد. «انّ الّذین یبایعونك... انّما یبایعون اللّه» [265] و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبّكم فقد احبّ اللّه» [266]
براى قضاوت دربارهى موجودات، باید تمام خیرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را دیدند كه تسبیح و حمد آنها بیشتر از انسان است. ابلیس نیز خود را مىبیند و مىگوید: من از آتشم و آدم از خاك و زیر بار نمىرود. امّا خداوند متعال مجموعه را مىبیند كه انسان بهتر است و مىفرماید: «انّى اعلم مالا تعلمون»
پيام ها
1- خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفرید. «خلق لكم ما فى الارض جمیعاً ... اذقال ربك للملائكه» [267]
2- آفرینش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان در میان گذاشت.
3- انتصاب خلیفه و جانشین و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «انّى جاعل فى الارض خلیفة»
4- انسان، جانشین دائمى خداوند در زمین است. «جاعل» [268]
5 - انسان مىتواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفةاللهى باشد. [269]«جاعل فى الارض خلیفة»
6- ملائكه، فساد و خونریزى را كار دائمى انسان مىدانستند. «یفسد... ویسفك»
7- حاك [270] م و خلیفهى الهى باید عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خلیفه نباید «یفسد فى الارض» باشد.
8 - طرح لیاقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك»
9- عبادت و تسبیح در فضاى آرام، تنها ملاك و معیار لیاقت نیست. «نحن نسبّح»
10- به خاطر انحراف یا فساد گروهى، نباید جلوى امكان رشد دیگران گرفته شود. با آنكه خداوند مىدانست گروهى از انسانها فساد مىكنند، امّا نعمت آفرینش را از همه سلب نكرد.
11- مطیع و تسلیم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أتجعل فیها»
12- خداوند فساد و خونریزى انسان را مردود ندانست، لكن مصلحت مهمتر و شایستگى و برترى انسان را طرح نمود. «انى اعلم ما لاتعلمون»
13- توقّع نداشته باشید همهى مردم بىچون و چرا، سخن یا كار شما را بپذیرند. زیرا فرشتگان نیز از خدا سؤال مىكنند. «قالوا أتجعل فیها»
14- علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «مالا تعلمون»