ترجمه
و ما به لقمان حكمت دادیم، كه شكر خدا را به جاى آور و هر كس شكر كند، همانا براى خویش شكر كرده؛ و هر كس كفران كند (بداند به خدا زیان نمىرساند، زیرا) بىتردید خداوند بىنیاز و ستوده است.
نکته ها
1- حكمت، عطاى خداوند است، نه كسب كردنى. (گرچه مقدّمات آن قابل كسب است.) «و لقد آتینا لقمان الحكمة»
2- نعمت ویژه، شكر ویژه مىطلبد. «آتینا لقمان الحكمة... اشكر للّه» چنانكه خداوند در برابر اعطاى نعمت ویژهى كوثر به پیامبر اسلام، از او شكر ویژه مىخواهد. «انّا اعطیناك الكوثر . فصلّ لربّك و انحر»(209)
3- اوّلین فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى است. «ان اشكر لِلّه»
4- شكر نعمتهاى خداوند، به سود خود انسان است. «و من یشكر فانّما یشكر لنفسه» چنانكه در جاى دیگر مىخوانیم: «لئن شكرتم لازیدنّكم»(210)
سیماى لقمان حكیم
در تفسیر المیزان بحثى دربارهى جناب لقمان آمده است كه بخشى از آن را نقل مىكنیم:
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله فرمودند: لقمان، پیامبر نبود، ولى بندهاى بود كه بسیار فكر مىكرد و به خداوند ایمان واقعى داشت. خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست مىداشت و به او حكمت عطا كرد.
امام صادقعلیه السلام مىفرمایند: لقمان، حكمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت نكرده بود، بلكه او مردى پرهیزكار، تیزبین، باحیا و دلسوز بود. اگر دو نفر با هم درگیر مىشدند و خصومتى پیدا مىكردند، میان آنها آشتى برقرار مىكرد.
لقمان با دانشمندان زیاد مىنشست. او با هواى نفس خود مبارزه مىكرد و...(211)
او داراى عمرى طولانى، معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ایّوب بود. او میان حكیم شدن یا حاكم شدن مخیّر شد و حكمت را انتخاب كرد.
از لقمان پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدى؟ گفت: «به خاطر امانتدارى، صداقت و سكوت دربارهى آنچه به من مربوط نبود».(212)
امام صادقعلیه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانىِ زمان خود معرفت داشت».(213)
گرچه خداوند به او كتاب آسمانى نداد، ولى همتاى آن یعنى حكمت را به او آموخت.
روزى مولاى لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند را برایش بیاورد. لقمان زبان گوسفند را آورد. روز دیگر گفت: بدترین عضو آن را بیاور. لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد. چون مولایش دلیل این كار را پرسید، لقمان گفت: اگر زبان در راه حقّ حركت كند و سخنبگوید، بهترین عضو بدن است وگرنه بدترین عضو خواهد بود.(214)
در عظمت لقمان همین بس كه خدا و رسول او و امامان معصومعلیهم السلام پندهاى او را براى دیگران نقل كردهاند.
گوشهاى از نصایح لقمان
* اگر در كودكى خود را ادب كنى، در بزرگى از آن بهرهمند مىشوى.
* از كسالت و تنبلى بپرهیز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نكن.
* با فقها مجادله مكن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادرى مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.
* تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یكسان باشد.
* بر دنیا تكیه نكن و دل مبند و دنیا را به منزلهى پلى در نظر بگیر.
* بدان كه در قیامت از تو دربارهى چهار چیز مىپرسند: از جوانى كه در چه راهى صرف كردى، از عمرت كه در چه فنا كردى، از مال و دارایىات كه از چه راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف كردى.
* به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همهى مردم با حسن خلق برخورد كن.
* با همسفران زیاد مشورت كن و توشهى سفر خود را بین آنها تقسیم كن.
* اگر با تو مشورت كردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام كن. اگر از تو كمك و قرضى درخواست كردند، مساعدت كن و به سخن كسى كه سنّ او بیشتر از توست، گوشفراده.
* نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سختترین شرایط به جماعت بخوان.(215)
* اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ كن.
* اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ كن.
* اگر در میان مردم هستى، زبان خود را حفظ كن.
* هرگز خدا و مرگ را فراموش مكن؛ امّا احسانى كه به مردم مىكنى یا بدى كه دیگران در حقّ تو مىكنند فراموش كن.(216)
حكمت؛ معرفت، طاعت
حكمت، بینشى است كه در سایهى معرفت الهى پدید آید و بر اساس فكر در اسرار هستى و رسیدن به حقّ، نور و تقوا مىتوان به آن دست یافت.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: «حكمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختى كه انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.
امام صادقعلیه السلام فرمودند: رأس حكمت، طاعت خداوند است».(217) راغب در معناى این واژه مىگوید: «حكمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».(218)
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «من سراى حكمت هستم و علىّ درگاه آن، هركس طالب حكمت است باید از این راه وارد شود.»، «انا دار الحكمة و علىّ بابها فمن اراد الحكمة فلیأت الباب»(219) در روایات متعدّد، اهلبیتعلیهم السلام دروازه و كلید حكمت معرّفى شدهاند.(220)
ارزش حكمت
یكى از وظایف انبیا، آموزش كتاب و حكمت است. «و یعلّمهم الكتاب والحكمة»(221)
حكمت، همتاى كتاب آسمانى است، و به هر كس حكمت عطا شود، خیر كثیر داده شده است. «یؤتى الحكمة من یشاء و من یؤت الحكمة فقد اوتى خیرا كثیرا»(222)
به گفتهى روایات؛ حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مىگیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مىشود.(223)
حكمت، بینش و بصیرتى است كه اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوبتر مىكند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى مىبخشد.(224)
حكمت، گمشدهى مؤمن است(225) و در فراگیرى آن به قدرى سفارش شده است كه فرمودهاند: همان گونه كه لؤلؤ قیمتى را از میان زباله بر مىدارید، حكمت را حتّى اگر از دشمنان بود فرا گیرید.(226)
فرد حكیم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتیجهى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر مىكند، سخنى بدون علم و آگاهى نمىگوید و در گفتار و رفتارش تناقضى یافت نمىشود.
نعمتهاى الهى را ضایع نمىكند و به سراغ بیهودهها نمىرود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مىخواهد و هرگز با مردم حیله نمىكند.
حكمت چگونه به دست مىآید؟
حكمت، هدیهاى است كه خداوند به مخلصین عنایت مىفرماید. در روایات متعدّد مىخوانیم: «مَن اَخلَصَ للّه اربعین صَباحاً ظَهرت یَنابیع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهایش خالصانه باشد، خداوند چشمههاى حكمت را از دل او به زبانش جارى مىسازد.(227)
در حدیث دیگرى مىخوانیم: كسى كه در دنیا زاهد باشد و زرق و برقها او را فریب ندهد، خداوند حكمت را در جانش مستقر مىكند.(228) حفظ زبان، كنترل شكم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها كردن مسائل غیر مفید، زمینههاى پیدایش حكمت است.(229)
نمونههاى حكمت
خداوند در سورهى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایى داده و در پایان مىفرماید: این اوامر و نواهى حكمتهایى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، آن دستورها عبارتند از:
یكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار كریمانه وتواضع همراه با محبّت، دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانهروى در مصرف، پرهیز از نسلكشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پیروى نكردن از چیزى كه به آن هیچ علم و آگاهى ندارى ودورى از راه رفتن متكبّرانه.
سپس مىفرماید: «ذلك مما اوحى الیك ربّك من الحكمة» این سفارشها نمونههاى حكمت الهى است.