ترجمه
و (یاد كن) زمانى كه لقمان به پسرش در حال موعظهى او گفت: فرزندم! چیزى را همتاى خدا قرار نده، زیرا كه شرك (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.
نکته ها
موعظه، یكى از راههاى دعوت به حقّ است و هیچ كس از آن بىنیاز نیست. یكى از نامهاى قرآن، موعظه است. «قد جائتكم موعظة من ربّكم»(230) و در كتابهاى حدیث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مىخورد.
در برخى روایات آمده است: گاهى پیامبرصلى الله علیه وآله به جبرئیل مىفرمود: «مرا موعظه كن».(231) حضرت علىعلیه السلام نیز گاهى به بعضى از یارانش مىفرمود: «مرا موعظه كن، زیرا در شنیدن اثرى است كه در دانستن نیست».(232)
پيام ها
1- شیوههاى تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «و اذ قال لقمان لابنه»
2- در موعظه باید ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه كنیم. «یا بنىّ»
3- موعظه باید بر اساس حكمت باشد. «و لقد آتینا لقمان الحكمة... و هو یعظه»
4- فرزند، به نصیحت نیاز دارد. از فرزندانمان غافل نشویم. «قال لقمان لابنه»
5 - در تبلیغ، ابتدا از نزدیكان خود شروع كنیم. «قال لقمان لابنه»
6- از بهترین راههاى تربیت صحیح فرزند، گفتگوى صمیمى با اوست. «و هو یعظه یا بنىّ»
7- از رسالتهاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قال لقمان لابنه و هو یعظه»
8 - با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «و هو یعظه یا بنىّ»
9- موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بنىّ»
10- یكى از شرایط تأثیر موعظه، احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است. «یا بنىّ»
11- در ارشاد و موعظه، مسایل اصلى را در اولویّت قرار دهیم. «یعظه... لاتشرك»
12- مهمترین و محورىترین بُعد حكمت، توحید است. «آتینا لقمان الحكمة... قال... لاتشرك»
13- شرك، بزرگترین خطر و اصلىترین مسئله است، در نزد خداوند، همهى دنیا متاع قلیل است، «متاع الدنیا قلیل»(233)، ولى شرك ظلم عظیم است. «لظلمٌ عظیم» یعنى اگر همهى دنیا را به كسى بدهند كه مشرك شود، نباید بپذیرد.
14- مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان كنیم. «لاتشرك... انّ الشرك لظلم عظیم»
معناى شرك
شرك، معناى وسیع و گستردهاى دارد كه بارزترین آن شرك به معناى بتپرستى است و این نوع شرك، به فتواى فقها موجب خروج از جرگهى دین و سبب ارتداد انسان مىشود.
شرك معانى دیگرى نیز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غیر خدا و یا پیروى از هواى نفس كه قرآن مىفرماید: «و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(234) و همانا فرستادیم در هر امّتى رسولى، كه خدا را عبادت كنید و از طاغوت اجتناب كنید. یا مىخوانیم: «أفرأیت من اتّخذ الهه هواه»(235) آیا ندیدى كسى كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.
در قرآن بیش از 100 مرتبه عبارتِ «دون اللّه» و «دونه» آمده است، یعنى اطاعت و پرستش غیر خدا شرك است. مؤمنان نیز در مواردى كه به غیر از فرمان الهى و معیارهاى الهى عمل مىكنند، از مدار توحید خارج مىشوند. «و ما یؤمن اكثرهم باللّه الاّ و هم مشركون»(236) یعنى اكثر مؤمنان، مشرك نیز هستند و تكیهگاههاى غیر الهى دارند.
در روایت آمده است كه این گونه شرك، از حركت مورچه در شب تاریك بر سنگ سیاه پوشیدهتر است.
بنابراین شرك، تنها بتپرستى نیست، بلكه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرك، قبیله و هر امرى كه در جهت خدا نباشد، شرك است.
آثار شرك
1. حبط عمل:
شرك، كارهاى خوب انسان را از بین مىبرد، همان گونه كه آتش، درختانِ سبز یك جنگل را از بین مىبرد. قرآن، خطاب به پیامبر مىفرماید: «لئن اشركت لیحبطنّ عملك»(237) اگر مشرك شوى، تمام اعمالت نابود مىشود.
2. اضطراب و نگرانى:
هدف یك فرد خداپرست و موحّد، راضى كردن خداى یكتاست كه زود راضى مىشود؛ امّا كسىكه به جاى خدا در فكر راضى كردن دیگران باشد، دائماً گرفتار اضطراب و نگرانى است. زیرا تعداد مردم زیاد است و هر كدام هم خواستهها و توقّعات گوناگونى دارند.
حضرت یوسفعلیه السلام در زندان به دوستان مشرك خود فرمود: «أأرباب متفرّقون خیر أم اللّه الواحد القهّار»(238)، آیا چند سرپرست و ارباب بهتر است یا یك خداى واحد.
قرآن مىفرماید: مثال كسى كه از خدا جدا شود، مثال كسى است كه از آسمان پرتاب شود و طعمهى انواع پرندگان قرار گیرد و هر ذرّهى او به مكان دورى پرتاب شود. «و مَن یشرك باللّه فكانّما خَرَّ من السماء فتَخطَفه الطیَر او تَهوى به الرّیح فى مكان سَحیق»(239)
آرى، توحید و بندگى خالص خداوند، قلعهى محكمى است كه انسان را از هدر رفتن، به هر كس دل بستن، دور هر كس چرخیدن، به هر كس امید داشتن، تملّق و ستایش از هر كس و ترسیدن از هر كس، حفظ مىكند. در حدیث مىخوانیم: «كلمة لاالهالاّاللّه حِصنى فمن دَخل حِصنى أمِنَ من عذابى»(240)، توحید قلعه و دژ محكمى است كه هر كس در آن وارد شود، از عذاب خداوند در امان خواهد بود.
3. اختلاف و تفرقه:
در جامعهى توحیدى، محور همه چیز خداوند است، رهبر، قانون و راه را خدا تعیین مىكند و همه دور همان محور مىچرخند، ولى در جامعهى شرك آلود، به جاى خداى واحد، طاغوتها، سلیقهها و راههاى متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه مىنماید. قرآن مىفرماید: «لاتكونوا من المشركین . من الّذین فرّقوا دینهم»(241) از مشركان نباشید، از كسانى كه (به خاطر سلیقههاى شخصى و نظریّات از پیش ساخته)، عامل تفرقه مىشوند.
4. خوارى و ذلّت در قیامت:
قرآن مىفرماید: «لا تَجعل مع اللّه الهاً آخَرَ فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوداً»(242) با خداى واحد، معبود دیگرى قرار ندهید كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.
نشانههاى شرك
یكى از نشانههاى شرك، بهانهگیرى در برابر قانون الهى است. قرآن به بعضى از آنها اشاره نموده، مىفرماید:
* آیا هرگاه پیامبر قانونى آورد كه با سلیقهى شما هماهنگ نبود، تكبّر مىورزید؟ «أفكلّما جاءكم رسول بما لاتهوى انفسكم استكبرتم»(243)
* همین كه فرمان جهاد مىرسید، مىگفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ كتَبتَ علینا القِتال»(244)
* هنگامى كه غذا براى گروهى از بنىاسرائیل رسید، گفتند: چرا این غذا؟ «لن نَصبِرَ على طعام واحد»(245)
* هرگاه خداوند مثالى مىزد، مىگفتند: چرا این مثال؟ «ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً»(246)
نشانهى دیگر شرك، برترى دادن فامیل، مال، مقام و... بر اجراى دستور خداست. در آیه 24 سوره توبه مىخوانیم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فامیل، ثروت، تجارت و مسكن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوبتر باشد، منتظر قهر خدا باشید.
شرك به قدرى خطرناك است كه با وجود آن كه قرآن چهار مرتبه در كنار توحید، به احسانِ والدین سفارش كرده؛ امّا اگر والدین فرزند خود را به غیر خدا فرا خوانند، قرآن مىفرماید: نباید از آنها اطاعت كرد.(247)
انگیزههاى شرك
مردم، یا به خاطر قدرت به سراغ كسى مىروند كه قرآن مىفرماید: تمام مردم حتّى قدرت آفریدن یك مگس را ندارند، «لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له»(248)
یا به خاطر لقمه نانى به سراغ این و آن مىروند، كه قرآن مىفرماید: «لایملكون لكم رزقاً»(249)
یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ كسى مىروند كه قرآن مىفرماید: «فانّ العزّة للّه جمیعاً»(250)
یا به خاطر نجات از مشكلات، دور كسى جمع مىشوند كه قرآن مىفرماید: «فلایملكون كشف الضرّ عنكم»(251)
و در جاى دیگر مىفرماید: كسانى كه به جاى خدا به سراغشان مىروید، بندگانى مثل خودتان هستند: «عباد امثالكم»(252) چرا شما بهترین آفریننده را رها مىكنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تذرون احسن الخالقین»(253)
مبارزه با شرك
اوّلین پیام و هدف تمام انبیا، مبارزه با شرك و دعوت به بندگى خالصانه خداوند است.«ولقد بعثنا فى كلّ اُمّة رسولاً اَنِ اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت»(254)
تمام گناهان، مورد عفو قرار مىگیرد، جز شرك. «اِنّ اللّه لا یغفر ان یشرك به و یغفر مادون ذلك»(255) انبیا مأمور بودند با صراحت كامل از انواع شركها برائت جویند.(256) شریك قرار دادن براى خداوند مردود است، گرچه درصد آن بسیار كم باشد. اگر 99% كار براى خداوند و تنها یك درصد آن براى غیر خدا باشد، تمام كار باطل است. چنانكه قرآن مىفرماید: «و اعبدوا اللّه و لا تشركوا به شیئاً»(257)
نه تنها بتها و طاغوتها، بلكه انبیا و اولیاى الهى نیز نباید شریك خداوند قرار گیرند. خداوند به حضرت عیسى مىفرماید: آیا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را شریك خدا قرار دهید. «أأنتَ قلتَ للناس اتّخذونى وامّى الهَین من دون اللّه»(258) شریك دانستن براى خداوند، افترا، تهمت و گناه بزرگ است. «و مَن یشرك باللّه فقد افترى اثماً عظیماً»(259)
شرك، به قدرى منفور است كه خداوند مىفرماید: پیامبر و مؤمنان حقّ ندارند براى مشركان، حتّى اگر از خویشاوندانشان باشند، استغفار نمایند. «ما كان للنبىّ والّذین آمنوا اَن یستغفروا للمشركین و لو كانوا أولى قُربى»(260)
اسلام، با استدلال و منطق به مبارزه با شرك مىپردازد و مىفرماید: غیر خدا چه آفریده كه شما به آن دل بستهاید؟! «ماذا خلقوا من الارض»(261) مرگ و حیات شما به دست كیست؟ عزّت و ذلّت شما به دست كیست؟
آرى، رها كردن خداوندى كه قدرت و علم بى نهایت دارد و به سراغ افراد و اشیائى رفتن كه هیچ كارى به دستشان نیست، بزرگترین ظلم به انسانیّت است. اسیر جماد و انسان شدن و تكیه به صنعت كردن و كمك از عاجز خواستن خردمندانه نیست. یكى از اهداف نقل داستانها و تاریخ گذشتگان در قرآن، ریشه كن كردن رگههاى شرك است.