1. الفاتحة 2. البقرة 3. آل عمران 4. النساء 5. المائدة 6. الأنعام 7. الأعراف 8. الأنفال 9. التوبة 10. يونس 11. هود 12. يوسف 13. الرعد 14. إبراهيم 15. الحجر 16. النحل 17. الإسراء 18. الكهف 19. مريم 20. طه 21. الأنبياء 22. الحج 23. المؤمنون 24. النور 25. الفرقان 26. الشعراء 27. النمل 28. القصص 29. العنكبوت 30. الروم 31. لقمان 32. السجدة 33. الأحزاب 34. سبأ 35. فاطر 36. يس 37. الصافات 38. ص 39. الزمر 40. غافر 41. فصلت 42. الشورى 43. الزخرف 44. الدخان 45. الجاثية 46. الأحقاف 47. محمد 48. الفتح 49. الحجرات 50. ق 51. الذاريات 52. الطور 53. النجم 54. القمر 55. الرحمن 56. الواقعة 57. الحديد 58. المجادلة 59. الحشر 60. الممتحنة 61. الصف 62. الجمعة 63. المنافقون 64. التغابن 65. الطلاق 66. التحريم 67. الملك 68. القلم 69. الحاقة 70. المعارج 71. نوح 72. الجن 73. المزمل 74. المدثر 75. القيامة 76. الإنسان 77. المرسلات 78. النبأ 79. النازعات 80. عبس 81. التكوير 82. الانفطار 83. المطففين 84. الانشقاق 85. البروج 86. الطارق 87. الأعلى 88. الغاشية 89. الفجر 90. البلد 91. الشمس 92. الليل 93. الضحى 94. الشرح 95. التين 96. العلق 97. القدر 98. البينة 99. الزلزلة 100. العاديات 101. القارعة 102. التكاثر 103. العصر 104. الهمزة 105. الفيل 106. قريش 107. الماعون 108. الكوثر 109. الكافرون 110. النصر 111. المسد 112. الإخلاص 113. الفلق 114. الناس
تعداد آیات: 40
تفسير 75. القيامة آية 26
Number of verses: 40
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيم
كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ 26
چنین نیست (که انسان می‌پندارد! او ایمان نمی‌آورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد،

ترجمه
 چنین نیست (كه انسان مى‏پندارد) آنگاه كه (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود: چه كسى شفادهنده است؟
 و (محتضر) بداند كه هنگام جدایى است.
و ساق پا به ساق دیگر بچسبد (و دیگر حركتى نكند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود.
او كه نه حق را تصدیق كرد و نه نماز گزارد.
بلكه تكذیب كرد و روى گردانید.
و سپس با كبر و غرور به سوى اهلش رفت.
(عذاب الهى) براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر.
باز هم شایسته‏تر است، شایسته‏تر.

نکته ها
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رَقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى مریض مى‏شود، «رُقیة» گویند. پس «راقٍ»: هرچیزى كه مایه نجات بیمار از مرگ است.
كلمه «ظنّ» گاهى به معناى علم مى‏آید، همان گونه كه در این آیه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا مى‏كند.
در روایت آمده است كه در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مى‏آیند. مال مى‏گوید: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مى‏گوید: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مى‏گویند: من تا ابد با تو هستم.(181)
«الى ربّك یومئذ المساق» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.
در حدیث مى‏خوانیم: «مَن ترك الصلاة معتمّداً فقد كفر»(182)، هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است. قرآن نیز ترك نماز را ثمره كفر مى‏داند. «فلا صدّق و لاصلّى»
بعضى مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تكّبر و غرور ابوجهل دانسته‏اند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به كلّیت موضوع نمى‏زند.
كلمه «یتمطّى» یا از «مطّ» به معناى دراز كردن پا و یا از مطاء به معناى پشت كردن است كه هر دو كنایه از تكّبر و تبختر است.
این آیات، ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق‏علیه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنى‏هاست.(183)
در حدیث مى‏خوانیم: یاد مرگ شهوات را مى‏میراند، غفلت را ریشه‏كن مى‏كند، دل را به وعده‏هاى الهى تقویت مى‏كند، طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایى مى‏كند، آتش حرص را خاموش مى‏كند، دنیا را نزد انسان پایین مى‏آورد و این معناى سخن و كلام پیامبرصلى الله علیه وآله است كه فرمود: «فكر ساعة خیر من عبادة سنة».(184)
حضرت على‏علیه السلام، آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم كرده است:
در لحظه مرگ صحنه‏اى پیش مى‏آید كه برگشت و رجوعى در آن نیست، آنچه در تمام عمر از آن بى‏خبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مى‏شود، جدایى از دنیایى را كه نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى كه پیوسته به خطرات آن تهدید مى‏شدند، رو مى‏نمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مى‏آورد، بدن‏ها سست و رنگ‏ها دگرگون مى‏شود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامى‏گیرد، پس زبانش از كار مى‏افتد، در میان خانواده‏اش افتاده، چشم و گوش و عقل او كار مى‏كند، در آن لحظه در فكر آن است كه عمر خود را در چه چیزى از دست داده و زندگى را در كجا مصرف نموده است.
به یاد اموالى مى‏افتد كه در عمرش جمع‏آورى كرده، همان اموالى كه در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نكرده كه از حلال و حرام و شبهه‏ناك گردآورى كرده است، اكنون گناه جمع‏آورى آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهره‏مند شوند، راحتى و خوشى اموال براى دیگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشیمانى و غصه دست خود را به دندان مى‏گزد، ... .
كم كم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته مى‏شود و روح از بدنش خارج مى‏شود و همچون مردارى در میان بستگان بر زمین مى‏ماند، كه وحشت زده از او دور مى‏شوند. نه سوگواران را یارى مى‏كند و نه پاسخى به ناله‏هاى آنان مى‏دهد.
سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل كرده و دفن مى‏كنند و به دست عملش مى‏سپارند و مى‏روند.(185)
گاهى انسان چیزى را نمى‏پذیرد ولى ردّ هم نمى‏كند، زیرا شك دارد. چنانكه به حضرت صالح مى‏گفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مى‏خوانى در شك هستیم. «و انّنا لفى شك ممّا تدعونا الیه مریب»(186) امّا گاهى نه تنها نمى‏پذیرد، بلكه در مقام انكار و تكذیب بر مى‏آید كه نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند این آیات: «فلا صدّق... و لكن كذّب و تولّى»
«اولى لك» نظیر «ویلٌ لك» براى تحقیر و مذمّت است. امام رضاعلیه السلام آیه «اولى لك فاولى» را چنین تفسیر فرمود: خیر دنیا براى تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.(187)
«سُدى» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى‏گویند.
مصداق آنچه سزاوار متكبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نكبت بشود. «اولى لك فاولى»


181) تفسیر اطیب‏البیان.
182) تفسیر مخزن‏العرفان.
183) بحارالانوار، ج‏6، ص 152.
184) تفسیر نمونه ؛ بحارالانوار، ج 6، ص 133.
185) نهج البلاغه، خطبه 109.
186) هود، 62.
187) تفسیر نورالثقلین.

پيام ها
 1- ترسیم لحظات جان دادن، بهترین وسیله براى ترك دل بستگى به دنیاست. «تحبّون العاجلة... كلاّ اذا بلغت التراقى»
 2- سخت‏ترین حالات جان دادن، زمانى است كه روح به گلو مى‏رسد. «كلّا اذا بلغت التراقى»
 3- مرگ، قابل درمان نیست. زمانى مى‏رسد كه همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مى‏كنند و درماندگى خود را به زبان مى‏آورند. «قیل من راق»
 4- دلبستگى انسان به دنیا به گونه‏اى است كه حتّى لحظه مرگ نیز، گمانِ رفتن دارد، نه یقین. «ظنّ انّه الفراق»
 5 - كسانى كه دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش مى‏كنند، باید بدانند كه روزى باید از محبوب خود جدا شوند. «تحبّون العاجلة... انّه الفراق»
 6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدایى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امكانات و...«و ظنّ انّه الفراق»
 7- پس از مرگ، روح باقى مى‏ماند. (كلمه فراق به معناى جدایى است نه نابودى) «و ظنّ انّه الفراق»
 8 - لحظه مرگ، لحظه‏اى بسیار سخت و ناگوار است. «و التفّت السّاق بالسّاق»
 9- جز حركت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه دیگرى وجود ندارد. «الى ربّك یومئذ المساق»
 10- عقاید مقدّمه اعمال است. كسى كه حق را تصدیق نكند، قهراً نماز هم نمى‏خواند. «فلا صدّق و لاصلّى»
 11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر كسى یكى از ضروریات دین را تصدیق نكند، گویا كل دین را تصدیق نكرده است. «فلا صدّق و لا صلّى»
 12- نماز، اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فلا صدّق و لا صلّى»
 13- دورى از دین و تكالیف دینى، عامل غرور و سرمستى مى‏شود. «ذهب الى اهله یتمطّى» در جاى دیگر هم مى‏خوانیم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مى‏روند، خنده‏هاى مستانه دارند. «و اذا انقبلوا الى اهلهم انقلبوا فكهین»(188)
 14- در برابر انكارهاى پى در پى «فلا صدّق ولا صلّى و لكن كذّب و تولّى»، تهدیدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه كلمه «اولى» نشانه آن است كه در برابر تكبّرهاى مستانه باید تحقیرهاى پى در پى باشد.) «اولى لك فاولى»
 15- متكبّران باید تحقیر شوند. «یتمطّى - اولى لك فاولى»


188) مطفّفین، 31.

Copyright 2015 almubin.com