ترجمه
چنین نیست (كه انسان مىپندارد) آنگاه كه (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود: چه كسى شفادهنده است؟
و (محتضر) بداند كه هنگام جدایى است.
و ساق پا به ساق دیگر بچسبد (و دیگر حركتى نكند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود.
او كه نه حق را تصدیق كرد و نه نماز گزارد.
بلكه تكذیب كرد و روى گردانید.
و سپس با كبر و غرور به سوى اهلش رفت.
(عذاب الهى) براى تو شایستهتر است، شایستهتر.
باز هم شایستهتر است، شایستهتر.
نکته ها
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رَقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى مریض مىشود، «رُقیة» گویند. پس «راقٍ»: هرچیزى كه مایه نجات بیمار از مرگ است.
كلمه «ظنّ» گاهى به معناى علم مىآید، همان گونه كه در این آیه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا مىكند.
در روایت آمده است كه در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مىآیند. مال مىگوید: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مىگوید: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مىگویند: من تا ابد با تو هستم.(181)
«الى ربّك یومئذ المساق» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.
در حدیث مىخوانیم: «مَن ترك الصلاة معتمّداً فقد كفر»(182)، هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است. قرآن نیز ترك نماز را ثمره كفر مىداند. «فلا صدّق و لاصلّى»
بعضى مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تكّبر و غرور ابوجهل دانستهاند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به كلّیت موضوع نمىزند.
كلمه «یتمطّى» یا از «مطّ» به معناى دراز كردن پا و یا از مطاء به معناى پشت كردن است كه هر دو كنایه از تكّبر و تبختر است.
این آیات، ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادقعلیه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنىهاست.(183)
در حدیث مىخوانیم: یاد مرگ شهوات را مىمیراند، غفلت را ریشهكن مىكند، دل را به وعدههاى الهى تقویت مىكند، طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایى مىكند، آتش حرص را خاموش مىكند، دنیا را نزد انسان پایین مىآورد و این معناى سخن و كلام پیامبرصلى الله علیه وآله است كه فرمود: «فكر ساعة خیر من عبادة سنة».(184)
حضرت علىعلیه السلام، آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم كرده است:
در لحظه مرگ صحنهاى پیش مىآید كه برگشت و رجوعى در آن نیست، آنچه در تمام عمر از آن بىخبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مىشود، جدایى از دنیایى را كه نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى كه پیوسته به خطرات آن تهدید مىشدند، رو مىنمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مىآورد، بدنها سست و رنگها دگرگون مىشود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامىگیرد، پس زبانش از كار مىافتد، در میان خانوادهاش افتاده، چشم و گوش و عقل او كار مىكند، در آن لحظه در فكر آن است كه عمر خود را در چه چیزى از دست داده و زندگى را در كجا مصرف نموده است.
به یاد اموالى مىافتد كه در عمرش جمعآورى كرده، همان اموالى كه در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نكرده كه از حلال و حرام و شبههناك گردآورى كرده است، اكنون گناه جمعآورى آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهرهمند شوند، راحتى و خوشى اموال براى دیگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشیمانى و غصه دست خود را به دندان مىگزد، ... .
كم كم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته مىشود و روح از بدنش خارج مىشود و همچون مردارى در میان بستگان بر زمین مىماند، كه وحشت زده از او دور مىشوند. نه سوگواران را یارى مىكند و نه پاسخى به نالههاى آنان مىدهد.
سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل كرده و دفن مىكنند و به دست عملش مىسپارند و مىروند.(185)
گاهى انسان چیزى را نمىپذیرد ولى ردّ هم نمىكند، زیرا شك دارد. چنانكه به حضرت صالح مىگفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مىخوانى در شك هستیم. «و انّنا لفى شك ممّا تدعونا الیه مریب»(186) امّا گاهى نه تنها نمىپذیرد، بلكه در مقام انكار و تكذیب بر مىآید كه نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند این آیات: «فلا صدّق... و لكن كذّب و تولّى»
«اولى لك» نظیر «ویلٌ لك» براى تحقیر و مذمّت است. امام رضاعلیه السلام آیه «اولى لك فاولى» را چنین تفسیر فرمود: خیر دنیا براى تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.(187)
«سُدى» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مىگویند.
مصداق آنچه سزاوار متكبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نكبت بشود. «اولى لك فاولى»
پيام ها
1- ترسیم لحظات جان دادن، بهترین وسیله براى ترك دل بستگى به دنیاست. «تحبّون العاجلة... كلاّ اذا بلغت التراقى»
2- سختترین حالات جان دادن، زمانى است كه روح به گلو مىرسد. «كلّا اذا بلغت التراقى»
3- مرگ، قابل درمان نیست. زمانى مىرسد كه همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مىكنند و درماندگى خود را به زبان مىآورند. «قیل من راق»
4- دلبستگى انسان به دنیا به گونهاى است كه حتّى لحظه مرگ نیز، گمانِ رفتن دارد، نه یقین. «ظنّ انّه الفراق»
5 - كسانى كه دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش مىكنند، باید بدانند كه روزى باید از محبوب خود جدا شوند. «تحبّون العاجلة... انّه الفراق»
6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدایى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امكانات و...«و ظنّ انّه الفراق»
7- پس از مرگ، روح باقى مىماند. (كلمه فراق به معناى جدایى است نه نابودى) «و ظنّ انّه الفراق»
8 - لحظه مرگ، لحظهاى بسیار سخت و ناگوار است. «و التفّت السّاق بالسّاق»
9- جز حركت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه دیگرى وجود ندارد. «الى ربّك یومئذ المساق»
10- عقاید مقدّمه اعمال است. كسى كه حق را تصدیق نكند، قهراً نماز هم نمىخواند. «فلا صدّق و لاصلّى»
11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر كسى یكى از ضروریات دین را تصدیق نكند، گویا كل دین را تصدیق نكرده است. «فلا صدّق و لا صلّى»
12- نماز، اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فلا صدّق و لا صلّى»
13- دورى از دین و تكالیف دینى، عامل غرور و سرمستى مىشود. «ذهب الى اهله یتمطّى» در جاى دیگر هم مىخوانیم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مىروند، خندههاى مستانه دارند. «و اذا انقبلوا الى اهلهم انقلبوا فكهین»(188)
14- در برابر انكارهاى پى در پى «فلا صدّق ولا صلّى و لكن كذّب و تولّى»، تهدیدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه كلمه «اولى» نشانه آن است كه در برابر تكبّرهاى مستانه باید تحقیرهاى پى در پى باشد.) «اولى لك فاولى»
15- متكبّران باید تحقیر شوند. «یتمطّى - اولى لك فاولى»