ترجمه
حادثه كوبنده.
آن حادثه كوبنده چیست؟
و تو چه دانى آن حادثه كوبنده چیست؟
روزى كه مردم مانند پروانهها پراكنده باشند.
و كوهها مانند پشمِ رنگارنگِ زده شده.
پس هر كس كفّههاى (عمل خیرش در) ترازویش سنگین باشد،
پس او در زندگى رضایت بخشى است.
ولى هر كس كفّههاى (كار خیرش در) ترازویش سبك باشد،
پس در آغوش آتش است.
و تو چه دانى آن چیست؟
آتشى سوزان.
نکته ها
«قارعة» از «قرع» به معناى كوبیدن چیزى بر چیزى است. یكى از نامهاى قیامت، «قارعة» است، زیرا با صیحهى كوبنده آغاز مىشود و عذاب آن كوبنده است.
در روایات مىخوانیم: حضرت علىعلیه السلام و فرزندان معصومش، میزان و معیار سنجش اعمال انسانها در قیامت هستند.(125)
شاید دلیل آنكه كلمه «موازین» به صورت جمع آمده، این باشد كه كارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجیده مىشود و هر كار، میزان مخصوص به خود را دارد.
«موازین» جمع «میزان» به معناى وسیله سنجش است و روشن است كه اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نیست كه با ترازوهاى معمولى سنجیده شود، بلكه هر دسته از اعمال انسان، معیار سنجش مخصوص به خود دارد.
مادر براى همه فرزندان، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسانها دوزخ است.
«هاویة» از «هَوى» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است.
«حامیة» از «حَمى» به معناى شدّت حرارت است.
كوههاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاك شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مىشوند. «كالعهن المنفوش» «منفوش» از «نفش» به معناى باز كردن و كشیدن پشم است تا آنجا كه اجزاى آن از هم بگسلد.(126)
سبك و سنگینى مخصوص مادیات نیست. لذا به سخنان بىمحتوى مىگویند: سخن سبك. شاید مراد از «ثقلت موازینه» و «خفّت موازینه» ارزش و كیفیّت عمل باشد و شاید هم مراد، قلّت و كثرت آن باشد.
حضرت علىعلیه السلام فرمودند: مراد از سبكى عمل، كم بودن عمل و مراد از سنگینى عمل، زیادى آن است. «قلّة الحساب و كثرته»(127)
شخصى سلمان را تحقیر كرد كه تو كیستى و چیستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر من و تو مردار است. این دنیاست، اما در قیامت، «مَن ثقلت موازینه فهو الكریم و من خفّت موازینه فهو لئیم»(128) هر كس میزان او سنگین باشد، تكریم مىشود و هر كس سبك باشد، تحقیر و ملامت خواهد شد.
پيام ها
1- قیامت، كوبنده مستكبران و روحیههاى متكبّرانه است. «القارعة ما القارعة»
2- قیامت فراتر از فكر بشر است. حتى پیامبر بدون بیان الهى از آن خبر ندارد. «و ما ادراك ما القارعة»
3- قیامت روز تحیّر و سرگردانى بشر است. «كالفراش المبثوث»
4- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «من ثقلت موازینه فهو فى عیشة راضیة»
5 - زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قیامت است. زیرا در دنیا در كنار كامیابىها، دغدغه بیمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. «عیشة راضیة»
6- رضایت از زندگى، از نشانههاى جامعه بهشتى است. «فهو فى عیشة راضیة»
7- مبناى كیفر و پاداش، عمل است كه با ترازوى عدل سنجیده مىشود. «ثقلت موازینه... خفّت موازینه»