ترجمه
و ما به داود سلیمان را بخشیدیم، او بندهى خوبى بود، زیرا كه بسیار به درگاه ما روى مىآورد.
آن گاه كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو بر سلیمان عرضه شد (و او مشغول سان دیدن بود).
پس سلیمان گفت: من این اسبان را به خاطر پروردگارم (و براى جهاد با كفّار) دوست دارم. (سان دیدن ادامه داشت) تا آنكه اسبان از دیدگان اوپنهان شدند.
(پس دستور داد) اسبان را نزد من بازگردانید (تا بار دیگر آنها را ببینم) پس شروع كرد (به نوازش كردن اسبان و) تا ساقها و گردنهاى اسبان را دست مىكشید.
نکته ها
«صافنات» جمع «صافنة» به اسبى گفته مىشود كه هنگام ایستادن یكى از دستهاى خود را كمى بلند مىكند و نوك سم را به زمین مىگذارد كه این امر، نشانهى چابكى اوست. «جیاد» یا جمع «جواد» به معناى اسب تندرو است یا جمع «جَیّد» یعنى نفیس و ارزشمند.
كلمهى «خیر» در مورد اموال دنیا نیز به كار مىرود كه در اینجا مراد از آن، اسبان هستند. تركیبِ «حُبّ الخیر» به معناى دوست داشتن چیزى است كه به انسان خیر مىرساند. چنانكه در جاى دیگر مىفرماید: «و انه لحب الخیر لشدید»(32)
یك توضیح و بررسى
در مورد این آیات، دو تفسیر كاملاً متفاوت بیان شده است كه مطابق آنچه ما گفتیم:
روزى حضرت سلیمان به هنگام عصر از اسبان تیزرو كه براى جهاد آماده كرده بود سان مىدید، نظیر سان دیدنى كه در آیه 17 سورهى نمل مىخوانیم: «و حشر لسلیمان جنوده من الجنّ و الانس» علاقهى سلیمان به اسبان، جهت اهداف رزمى و براى خدا بود و لذا فرمود: سرچشمهى علاقه من یاد خداست. «احببت حب الخیر عن ذكر ربّى» نگاه سلیمان هم چنان ادامه داشت تا اسبها از دیدگان سلیمان پنهان شدند. او دستور داد بار دیگر اسبان را برگردانید و رژه را تكرار كنید. در سان دوم، سلیمان دستى بر گردن و ساق اسبان كشید و بدین وسیله از مربیان نیز قدردانى كرد.
این تفسیر، هم با ظاهر آیه سازگار است و هم فخر رازى و سید مرتضى آن را نقل كردهاند و از بیان مرحوم علامه مجلسى در بحار (ج 14، ص 104) نیز استفاده مىشود. بر اساس این تفسیر مراد از جمله «توارت بالحجاب» دور شدن اسبان از محل سان و دیدگان حضرت سلیمان و مراد از جملهى «ردّوها علىّ» تقاضاى تكرار سان است.
امّا در بعضى تفاسیر مىخوانیم: سلیمان آن چنان در تماشاى اسبان غرق شد كه خورشید غروب كرد و نماز عصرش از دست رفت. لذا ناراحت شد و دستور داد خورشید برگردد و مشغول وضو شد و سر و گردن و پاهایش را مسح كرد.
در این معنا اشكالاتى است، از جمله:
1. نامى از خورشید در آیه نیست تا مراد از «توارت بالحجاب» غروب آن و مراد از «ردّوها علىّ» بازگشت آن باشد.
2. پیامبرى كه خداوند او را در آیهى قبل با جملهى «نعم العبد» و «اوّاب» ستایش مىكند، چگونه در آیهى بعد فردى غافل از نماز معرّفى مىنماید!؟
3. دستور برگشتن خورشید با لحنى آمرانه «ردّوها علىّ» چه توجیهى دارد؟ اگر نمازى كه ترك شده واجب بوده كه با شأن پیامبر سازگار نیست و اگر نماز نافله و مستحبى بوده، برگشت خورشید براى نماز نافله چه توجیهى دارد؟
این تفسیر در برخى روایات نیز آمده است، امّا روایات یاد شده سند صحیحى ندارند و با اصول عقلى كه مىگوید: باید انبیا معصوم باشند سازگار نیست، لذا بهتر است فهم این روایات را به اهلش واگذاریم.(33)
پيام ها
1- فرزند، هدیهاى الهى است. «وهبنا»
2- محور ستایش خداوند از انسان، بندگى اوست. «نعم العبد انّه اوّاب»
3- شرایط تلخ و شیرین در اولیاى خدا اثرى ندارد. (جملهى «نعم العبد» هم براى حضرت داود و سلیمان آمده است كه تمام امكانات برایشان فراهم بود و هم براى حضرت ایوب كه تمام حوادث تلخ بر سر راهش قرار گرفته بود.)
4- توجّه و رجوع به خداوند باید دایمى باشد. «اوّاب»
5 - سان دیدن از امكانات و نیروهاى رزمى، كارى پسندیده است. «عرض علیه...»
6- رهبر باید شخصاً از نیروها سان ببیند و آگاهى از كمیّت و كیفیّت نیروها و امكانات، شرط رهبرى است. «عرض علیه»
7- بالاترین مقام از حیوانات بازدید مىكند و این، هم پیام مدیریّتى دارد و هم پیام تواضع. «عرض علیه بالصافنات الجیاد»
8 - مراسم رژه و سان دیدن، لازمهى نیروهاى رزمنده است. «عرض علیه...» چنانكه در جاى دیگر فرمود: لشگریان سلیمان در برابر او رژه رفتند. «جنوده من الجنّ والانس»(34)
9- محبت و علاقه به اموال و امكانات اگر هدفدار و متعادل باشد مانعى ندارد. «احببت حبّ الخیر عن ذكر ربّى» حضرت سلیمان در این آیه مىفرماید: علاقهى من به اسبان از سر عشق به خداست. (زیرا هر چه لشكر توحید مجهزتر باشد، سبب عزّت بیشترى است).
10- اسبان رزمى، مورد علاقه پیامبران الهى بوده است. «احببت حبّ الخیر» چنانكه قرآن نیز به نفساسبان قسم یاد كرده است. «و العادیات ضبحاً»
11- گاهى لازم است بازدید تكرار شود. «ردّوها علىّ»
12- حیوانات مسح و دست كشیدن انسانها را احساس مىكنند. «فطفق مسحاً»
13- ترحّم بر حیوانات و نوازش آنها كار انبیاست. «فطفق مسحا بالسّوق والاعناق»
14- سان دیدن باید با ملاطفت همراه باشد. «عرض علیه - فطفق مسحاً»